زندگینامه الکساندر اسکریابین
الکساندر اسکریابین نخست شاگرد نیکالای زوِرِف بود و سپس در کنسرواتوار مسکو شاگرد سافانوف شد. او و یوزف لوین در کنسرواتوآر همکلاس بودند; اسکریابین با آن دستان نحیف هنگامی که به قصد همچشمی با ویرتوئوزیته لوین فانتزی دو ژوان، اثر لیست و اسلامی اثر بالاکیرف را تمرین می کرد، تاب نیاورد و چند روزی دچار از کار افتادگی موقت دست راست شد!
در همین روز ها بود که نکتورن مشهور دست چپ خود را ساخت. در سال 1892 مدال طلای کنسرواتوآر را دریافت کرد و پس از آن به برپایی کنسرت پرداخت. از سال 1898 تا 1904 استاد کنسرواتوآر مسکو بود و در سال 1906 نخستین کنسرت خود در آمریکا را برگزار کرد.
اسکریابین هنرمندی بود شگفت انگیز، غریب، بسیار حساس و گرافه پیما; باور داشت که هنر به „نظم نوین جهانی” خواهد انجامید و در مقام یک آهنگساز-پیانیست، مطلقا خودشیفته بود.
آرتور روبینشتاین، که موسیقی الکساندر اسکریابین را بسیار می ستود، در جوانی با او دیداری داشته که از آن دیدار، چنین گزارش می دهد: «اسکریابین از من خواست که آهنگساز مورد علاقه ام را نام ببرم و هنگامی که بی درگ پاسخ دادم: „برامس” با مشت خود محکم روی میز کوبید و گفت: „چی؟ چی؟ تو چگونه می توانی این آهنگساز مزخرف و من را در کنار هم دوست داشته باشی؟” » پیانیستهایی که به توازن ذهنی کلاسیکها گرایش دارند گاه در تاویل جهان اثیری و رقیقِ موسیقی اسکریابین دچار دشواری می شوند.
موسیقی او با انگیزه عاشقانه و شهوت آلود خود از آن دست ساخته هایی است که می توانند ذهن شنونده را حسابی تدخیر کنند. این موسیقی اصیلترین آثاری است برای پیانو که در پانزده سال نخست سده بیستم در روسیه ساخته شده است.
الکساندر اسکریابین در ساخته های دهه 1890، شیفته موسیقی ناب و پالوده شوپن بود و کمی بعد از آن سویه ای شیطانی در موسیقی اش پدیدار می شود که یادآور لیست است اما بسیار درونی تر (و راز آمیزتر) ، و در کنار آن، افراط در کاربرد هارمونی کروماتیک واگنر (برای مثال، هارمونی ترستان و ایزولده) سر لوحه کارش قرار می گیرد.
موسیقی اش با گذر از این دوره به دوران پیچیدگیهای هارمونیکی می رسد که عمدتا بر چهارمها بنیاد نهاده شده اند; اسکریابین خود فواصل چهارم را „چهارمهای مرموز” می خواند. او در مقام نوازنده، نابغه ای تراز اول بود و ساخته هایش هرکدام بهشتی هستند از نوآورانه ترین ساختار ها و نفسگیر ترین پاساژها برای دست چپ، پر از گوشه های نو و تریلهای رویایی.
بارها گفته بود با ساخته هایش می خواهد صدا ها و نغمه های ناشنوده ای را بیان کند که در حد فاصل کلاویه ها پنهان شده اند و این هدفی بود که کاربرد خلاقانه پدالها را بسیار ضروری می نمود. موسیقی او در واپسین دوران آهنگسازی اش، تجلی ناب خلسه آور و الهام، و نمودی از جذبه عارفانه در موسیقی است.
الکساندر اسکریابین در کنسرتهایش تنها و تنها موسیقی خودش را می نواخت، اما در چشم انداز هایی گسترده و در این کار تا افقهای دوردست به پیش می رفت. کیفیت نوازندگی اش همواره بحث انگیز باقی ماند; البته بی شک که پیانیستی پرشور و با ذوق و شوقی استثنایی بود. آلفرد جِی. سوآن نوازندگی او را „سراپا احساس و همچون شراره ای مقدس” توصیف کرده است.
آلکساندر پاسترناک، نویسنده ی روس در جایی نوشته است:« نوازندگی اش یکتا بود … ممکن نیست حتی با ایجاد همان طنین یا قدرت و نرمی بتوان از او تقلید کرد. ارتباط او با ساز، خاص خود او و بی سابقه بود و این راز تکرار ناپذیری اسکریابین است. با همان نخستین صدا هایی که از سازش بر می خواست احساس می کردم انگشتانش انگار کلاویه ها را لمس نمی کند.
دشمنانش می گفتند: „نوازندگی او هنر واقعی پیانو نیست. جیک جیکِ گنجشکان و میومیوی گربه هاست.” اما این سبکی روحش بود که گاه در نوازندگی اش بازتان می یافت و گاه در ژستهایش، مثلا در تکان خوردنها یا بالا پرندان سرش به هنگام سخن گفتن. عصبیت از خصلت های روحی اسکریابین بود و در نوازندگی اش نمود پیدا می کرد.
عصبیت اجراهایش در چند ضبط انگشت شمای که از او به جا مانده او اکنون به روی صفحه های 33-دور (ال پی،LP) منتقل شده اند، آشکار می شود. اتود در ر-دیز مینور، اپوس 8 شماره 12 را چنان پرآشوب و متلاطم نواخته که گویی مچ دستانش ماشینهای دواری هستند که بی هیچ احساس خستگی تا ابد به چرخیدن ادامه خواهند داد: اجرایی بدون رعایت ریتم، سرگیجه آور، خلسه آور که تند از اجراهای همه همروزگارانش است.
هوروویتز و سافرانیتسکی در داشتن روح پرتلاطم و آشوب زده جانشینان بلافصلش بودند. سنت اسکریابین از راه شاگردانش: بکمان-شربینا، اگومنف، فاینبرگ، گلدن وایز، و دیگران- که حتی پس از انقلاب شوروی موسیقی را می نواختند و آموزش می دادند- پابرجا ماند. پس از انقلاب بسیاری از تندرو های انقلابی موسیقی او را به دلیل جنبه های افراطی، پر احساسی و نیز گستاخیهای هارمونیک „منحط” اعلام کردند.
الکساندر اسکریابین در زمان حیات خود شخصیت بسیار بحث انگیزی به شمار می رفت; موسیقی او برای شنوندگان پایان قرن نوزدهم، که پذیرای تازه ترین جنبشها در هنر ودند، جاذبه بسیار داشت. تازه ترین آثار او، به همراه چابکی و مهارتش در نواختن که از موهبت شامه تیز او در به کارگیری روباتو برخوردار بود، همواره در اولین اجرا با استقبال آنی مواجه می شدند.
او پس از سی سالگی مجذوب مکاتب عرفانی و نحله های راز ورزی در هنر شد، که با سرشت مدهوش و بیهوش و شیفته اش پیوند عمیقی یافتند. در جایی نوشته است: „شادیِ وجودم مرا با خویش به هر سو می برد. اگر جهان تنها ذره ای از شادی مرا در خود می داشت آنگاه از سعادت و سرور لبریز می شد.”
الکساندر اسکریابین در آخرین سالهای عمر خود باور آورد که پیامبری است همچون مسیح موعود و موسیقی اش-قرار بود واپسین اثر سحر انگیزش راز (The Mysterium) نام گیرد. – می تواند به „نظم نوین جهانی” بیانجامد. باز در جایی گفته است: «من نخواهم مرد. بل در خلسه و جذبه „راز” غرق خواهم شد. »
متاسفانه او نابهنگام در چهل و سه سالگی بدورود جیات گفت و تنها طرح های اولیه از این اثر از خود به جای گذشت. پس از مرگ، هنرش همچون عقاید فلسفی اش که به تدریج از نظر ها ناپدید می شدند به محاق فراموشی رفتند. انقلابِ قریب الوقوع کمونیستی در روسیه با فضای فرهنگی توده ای و پوپولیستی اش جایی برای خود شیدایی (اگومانی) او و شیوه های بعیدش در هارمونی باقی نگذاشت.
خارج از مرز های روسیه، آهنگسازان مهاجر، کسانی چون پراکوفیف و ستراوینسکی نظرها را بیشتر به خود معطوف ساخته بودند; در آلمان سبک نوکلاسیک در آهنگسازی رواج داشت و تکنیکِ دودکافونیک شونبرگ نیز رفته رفته تمام آهنگسازان جوان و پویا را تحت نفوذ خویش قرار می داد.
نوازندگان بزرگ آثارش، کسانی چون هاینریش نئوهاوس و ولادیمیر سافرانیتسکی و نخستین طرفدارانش سرگئی راخمانینف، یوزف هافمن و آرتور روبینشتاین که اولین اجرا از سونات پنجم اسکریابین را در لندن به روی صحنه برد، خیلی زود همه ی آثار او را از رپرتوآر خود کنار نهادند.
پس از مرگش به جز آلفرد جی. سوآن و ایگلفیلد هال، که الکساندر اسکریابین را مهمترین پدیده معنوی در تاریخ موسیقی می دانستند، هیچ نوشته ای درباره او به زبان انگلیسی نوشته و منتشر نشد. تا پیش از زندگینامه آهنگساز نوشته فوبیون باوِرز، چاپ 1970 هیچ متن مشابهی درباره زندگی او در دست نبود.
اسکریابین از اپوس 1 تا حدودا اپوس 28 سخت تحت تاثیر آثار شوپن قرار داشت.
ولی همانطور که سوآن مدعی است: «اسکریابین مقلد نبود، بل جانشین شایسته ای بود که پیچیدگی های سبک شوپن را به نهایت رساند. آنچه در ساخته های شوپن در پسزمینه قرار می گیرد، در آثار اسکریابین به تمامی آشکار و پیش روی می نشیند: موسیقی او از بطن شوریدگی و پریشانی جوانه می زند; با رفتار آن فشرده تر و مرموزتر می شود، و متن اثر رفته رفته دقیقتر و آراستر تر، تا بدان حد که حتی در آثار شوپن نمی توان مثال و مانندی برای آن یافت… و برتر از همه اینها شور وصف ناپذیری است که چهره اسکریابین حقیقی را از پشت ردای شوپینِسکِ آثارش آشکار می سازد. »
آثار پس از اپوس 30، چهارمین سونات تا اپوس 53 سونات شماره 5، دوره میانی آفرینش آهنگساز را تشکیل می دهند. موسیقی او در این دوره غالبا سنگین و اروتیک است، متن آثار گسترش بیشتری می یاد و در عین حال آکورد های سه صدایی (تریاد های) مینور و ماژور کمتر و کمتر در آن به کار می روند و جای خود را به هارمونی مبتنی بر بلوکهای چهارتایی (هارمونی کوآرتال) می دهند.
آکورد های نهم در اغلب این آثار به مثابهِ هارمونیِ دومینانت (نمایان) انگاشته می شوند و صبورانه در انتظار لحظه ای به سر می برند تا سرانجام آنها نیز در تنالیته اصلی حل می شوند. سرانجام، پس از سونات شماره 5 مرکزیت تنال قطعات تقریبا به طور کامل از میان می رود و آهنگساز از گذاردن علامت ترکیبی در ابتدای قطعات خود صرف نظر می کند.
موسیقی او اکنون به مرزهای آنتنالیته نزدیک می شود و شیوه بیان آثارش در این مقطع پرالتهاب، هیجان آور و لبریز از شیفتگی و شیدایی است. انگار ساخته هایش صدای آیینهای نهفته و گناهان اسطوره ای را به گوش می رسانند. تپش ضربها و تلاطم آنها از الگوی وزنی ای حکایت می کنند که مدام دتخوش روباتو می شود.
برای الکساندر اسکریابین محبوبترین کلمه ممکن „شور” (Sensation) بود. در آخرین آثارش، مجذوبِ „آتش” شده بود، پدیده ای که نمادی از پاکیزگی و پیراستگی به شمارش می آورد.
آثار او،جدا از پنج سمفونی و یک کنسرتو برای پیانو، همه برای پیانو سولو نوشته شده اند. این ساخته ها که تعدادشان از دویست عدد فراتر می رود شامل نود پرلود (اغلب بسیار کوتاه) ، بیست و هفت اتود، بیست و سه مازورکا، بیست پوئم (با نامهای گوناگون) ، نه امپرومپتو، پنج والس، چهار نکتورن، ده سونات، قطعات مختلفی برای کنسرت (طولانی ترین آنها فانتزی (اپوس 28) و ساخته های گوناگونی با عناوین توصیفی هستند