زندگینامه کلارا شومان 1
کلارا یوزفینه شومان (آلمانی: Clara Josephine Schumann؛ ۱۳ سپتامبر ۱۸۱۹ – ۲۰ مهٔ ۱۸۹۶) نوازندهٔ پیانو، آهنگساز و معلم پیانوی اهل آلمان بود. او که بهعنوان یکی از برجستهترین پیانیستهای دورهٔ رمانتیک شناخته میشود، در یک دورهٔ ۶۱ ساله با برگزاری کنسرتهای بسیار و رپرتوارهایی در قالب رسیتالهای پیانو، موقعیت خود را با کارهای جدی بهعنوان یک نوازندهٔ چیرهدست تثبیت کرد. وی همچنین در طول فعالیتهایش آثاری برای پیانو سولو، کنسرتو پیانو، موسیقی مجلسی، قطعات کرال و ترانه آهنگسازی کرد.
کلارا در لایپزیگ رشد کرد، جایی که پدرش فریدریش ویک، یک پیانیست و معلم حرفهای و مادرش یک خوانندهٔ برجسته بود. او در آن زمان بهعنوان کودکی اعجوبه شناخته میشد که توسط پدرش آموزش دیدهاست و از یازده سالگی تورهای موفقیتآمیز خود را در پاریس، وین و دیگر شهرهای اروپا، آغاز کرد. وی با آهنگساز روبرت شومان ازدواج کرد و این زوج هشت فرزند داشتند. آنها با هم، یوهانس برامس را مورد تشویق قرار داده و رابطه نزدیکی با او برقرار کردند. کلارا آثار زیادی از شوهرش و برامس را برای اولین بار در کنسرتهای عمومی به اجرا گذاشت.
کلارا پس از مرگ زودهنگام شوهرش، به تورهای کنسرت خود در اروپا برای دههها ادامه داد و اغلب با یوزف یواخیم (نوازندهٔ ویولن) و دیگر نوازندگان ارکستر مجلسی همکاری داشت. وی از سال ۱۸۷۸، یک معلم و مربی تأثیرگذار در «کنسرواتوار دکتر هوخ»، در شهر فرانکفورت، جایی که دانشجویان بینالمللی را جذب میکرد، شناخته میشد. وی همچنین ویرایش آثار همسرش را برای انتشار انجام میداد. کلارا بیستم مه ۱۸۹۶ در فرانکفورت درگذشت، اما او را در کنار همسرش در بن به خاک سپردند.
در سینما نیز چندین فیلم به موضوع کلارا پرداختهاند، از جمله فیلم رویاپردازی (۱۹۴۴) و کلارای معشوق (۲۰۰۸) به کارگردانی هلما زاندرز-برامس ساخته شدهاست. همچنین اسکناسی ۱۰۰ مارکی به همراه تصویری از کلارا با چاپ سنگی اثر آندریاس استاب، از سال ۱۹۸۹ تا ۲۰۰۲، به چاپ رسید. علاقه به آثار او در اواخر قرن بیستم دوباره احیا گردید و بهمناسبت دویستمین سال تولدش، کتابها و نمایشگاههای جدیدی برپا شد.
سالهای آغازین
ساختمانی که کلارا ویک در آن زاده شد. (عکاسی ۱۹۲۰)
خانواده
کلارا یوزفینه ویک[ب]، ۱۳ سپتامبر ۱۸۱۹، در شهر لایپزیک، از پدری با نام فریدریش ویک و مادری با نام ماریان بارگیل[پ]، زاده شد. مادرش خوانندهٔ مشهوری بود و بهصورت هفتگی با صدای سوپرانو و تکنوازی پیانو، در سالن گواندهاوس اجرای برنامه داشت. والدین کلارا اختلافات آشتیناپذیری داشتند که بخشی از آن بهدلیل ماهیت تسلیمناپذیرِ پدر، بهخاطر رابطهٔ مادرش با دوستِ پدرش (آدولف بارگیل[ت]) بود. سرانجام پدر و مادر کلارا در سال ۱۸۲۵، از هم طلاق گرفتند و بعداً ماریان با آدولف ازدواج کرد. کلارا در حالی که پنج ساله بود، مادرش با آدولف به برلین نقل مکان کردند، ولی او نزد پدرش ماند و ارتباطش با مادر فقط در حدِ نوشتن نامه و ملاقاتهای گاه و بیگاه محدود شد.
کودک نابغه
پدر کلارا از کودکی برای آیندهٔ شغلی او برنامهریزی دقیقی با در نظر گرفتن کوچکترین جزئیات انجام داده بود. وی از چهارسالگی نواختن پیانو در سطح مبتدی را نزد مادرش آموخت. پس از اینکه مادرش خانه را ترک کرد، روزانه بهمدت یک ساعت از پدرش یادمیگرفت. آموزشهای او شامل: پیانو، ویولن، آواز، تئوری موسیقی، هارمونی و کنترپوان میشدند. فشردگی دروس باعث شد که مجبور شود دو ساعت در روز آموزش ببیند. پدرش از روشهای آموزشی که خودش در قالب یک کتاب برای یادگیری پیانو منتشر کرده بود، استفاده میکرد. او اگرچه درسهایی مانند دین و زبان را هم تحت نظر پدرش میخواند، اما تحصیلات موسیقی باعث آسیب به تحصیلات عمومی او شده بود.
فریدریش ویک، پدر و معلم کلارا
او ۹ ساله بود که اولین اجرای رسمی خود را روز ۲۸ اکتبر ۱۸۲۸، در سالن گواندهاوس شهر لایپزیک به نمایش گذاشت. وی در همان سال در خانهٔ ارنست کاروس[ث]، رئیس بیمارستان روانی در قلعه کلدیتز، کنسرت دیگری برگزار کرد. او در آنجا با پیانیست جوانی که ۹ سال از وی بزرگتر بود و به شبِ موسیقی دعوت شده بود، آشنا شد. او روبرت شومان نام داشت. روبرت از اجرای کلارا به قدری هیجانزده شد که از مادرش تقاضا کرد تا موافقت کند تحصیل در رشتهٔ حقوق را رها کرده و برای فراگیری موسیقی نزد پدرِ کلارا برود. او بدینترتیب اتاقی در خانهٔ ویک اجاره کرد و بهمدت یک سال در آنجا اقامت گزید و موسیقی آموخت.
از سپتامبر ۱۸۳۱ تا آوریل ۱۸۳۲، کلارا با همراهی پدرش به پاریس و دیگر شهرهای اروپا سفر کرد. در وایمار، او قطعهای از هنری هرتس (آهنگساز اتریشی، ۱۸۸۸–۱۸۰۳) را شجاعانه برای یوهان ولفگانگ فون گوته اجرا کرد که باعث شد گوته مدالی همراه با یک پرتره و یادداشت با عنوان «برای هنرمند با استعداد کلارا ویک»، به وی اهدا کند. در طی آن تور، نیکولو پاگانینی، که او هم در پاریس حضور داشت، پیشنهاد داد تا در کنار کلارا، کنسرت برگزار کند. مراسم سخنرانی او در پاریس با حضور اندکی از حاضرین برگزار شد، زیرا بسیاری از مردم به دلیل شیوع وبا، از شهر گریخته بودند. این تور، کلارا را از یک کودک نابغه، به یک نوازندهٔ زنِ جوان تبدیل نمود.
موفقیت در وین
کلارا ویک (۱۸۳۲)، پرتره از ادوارد فکنر[چ]
کلارا در هجده سالگی، از دسامبر ۱۸۳۷ تا آوریل ۱۸۳۸، مجموعهای از برنامههای خود را در وین به اجرا گذاشت. در اجرای یکی از این کنسرتها، فرانز گریلپارزر (درامنویس اتریشی)، پس از اجرای سونات پیانوی شماره ۲۳، اثر بتهوون، شعری با عنوان «کلارا ویک و بتهوون» برای او نوشت.[۱۲] اجراهای کلارا برای جذب تماشاگران بود و با تحسین منتقدان روبرو میشد. فرانتس شوبرت که در یکی از این کنسرتها حضور داشت، بهوسیلهٔ یکی از دوستانش (بندیکت راندهارتینگر)، یک نسخهٔ رونویسیشده از قطعهٔ «جن شاه» را به کلارا تقدیم کرد و در آن نوشت: «برای هنرمند مشهور، کلارا ویک». فردریک شوپن نیز که برای شنیدن یکی از اجراهای کلارا در کنسرت او حضور داشت، طی یادداشتی در نشریهٔ پاریسی «مرور و روزنامه موسیقی»[د] و سپس ترجمه به آلمانی در «مجله موسیقی جدید»[ذ] لایپزیک، از کلارا «فوقالعاده ستایش» کرد. در ۱۵ مارس، او لقب «چیرهدستِ مجلس سلطنتی و پادشاهی»[ر] (بالاترین لقب افتخاری موسیقی در اتریش) را دریافت کرد.
یک منتقد موسیقی گمنام طی یک سخنرانی در وین، کلارا را اینگونه توصیف کرد: «ظهور این هنرمند را میتوان دورانساز دانست … در دستان خلاق او، عادیترین پاساژ و معمولیترین موتیف، معنای قابلتوجهی پیدا میکند. یک رنگ، فقط افرادی خاصی هستند که میتوانند اینگونه هنر را کامل و با مهارت ارایه دهند».
دوستی و رابطههای پایدار
روبرت شومان
یک تصویر به شیوهٔ چاپ سنگی از کلارا ویک، ۱۸۳۵
روبرت شومان کمی بیشتر از ۹ سال، بزرگتر از کلارا بود. در سال ۱۸۳۷، هنگامی که کلارا فقط ۱۸ سال داشت، از او خواستگاری کرد و او این درخواست را پذیرفت. سپس روبرت تصمیم گرفت از پدرش نیز این تقاضا را مطرح کند، اما با مخالفت شدید فریدریش ویک مواجه شد و اجازه نداد با دخترش ازدواج کند. او ملاقات آنها را ممنوع کرد و سفرهای خودش را با کلارا افزایش داد. فردریش ویک در این مدت مطالبی برای رسوایی روبرت منتشر کرد و بهانهاش این بود که در صورتی به روبرت اجازهٔ ازدواج میدهد که پیشنهاد و تعهد مالی خود را برای این پیوند انجام دهد. این جدایی و درگیریها چند سال به طول انجامید. سرانجام روبرت و کلارا تصمیم گرفتند که در دادگاه از وی شکایت کنند. قاضی دادگاه حکم به ازدواج آنها داد و اجازهنامه صادر کرد که در ۱۲ سپتامبر ۱۸۴۰، یک روز قبل از بیست و یکمین سالگرد تولد کلارا (روزی که کلارا به سن قانونی میرسید)، این پیوند برقرار شد. از آن به بعد این زوج یک دفتر خاطرات مشترک، برای ثبت کارهای موسیقی و روابط شخصی در زندگی مشترک، برای خود مهیا کردند.[۲۰]
در فوریه ۱۸۵۴، روبرت شومان دچار فروپاشی ذهنی شد، اقدام به خودکشی کرد∗ و پس از آن در آسایشگاهی در روستای اندنایش، نزدیک بن، بستری شد و دو سالِ آخر زندگی خود را در آنجا گذراند. از مارس ۱۸۵۴، دوستانشان مانند برامس، یواخیم، آلبرت دیتریش و جولیوس اتو گریم[ز] در کنار کلارا بودند، او را دلداری میدادند و برایش موسیقی اجرا میکردند. چراکه آنها قصد داشتند با اجرای موسیقی، کلارا را به نوعی از این فاجعه دور کنند.[۲۱] برامس چهار قطعه برای پیانو و مجموعهای از «واریاسیونها روی یک تم از روبرت شومان» ساخت (یک سال قبل از آن هم قطعهای با عنوان اپوس ۲۰، آهنگسازی کرده بود). برامس قصد انتشار و ثبت این آثار را نداشت و فقط بهصورت خصوصی و برای دلجویی از کلارا این کارها را انجام میداد. بعداً برامس تصمیم گرفت آنها را با نام مستعار منتشر کند. اما سرانجام چهار قطعهٔ پیانویی را با نام بالادها اپوس ۱۰، و واریاسیونها را با شمارهٔ اپوس ۹، به کلارا و روبرت تقدیم کرد و امیدوار بود که او هرچه سریعتر بهبود یافته و به آغوش خانواده برگردد.
کلارا و روبرت شومان (۱۸۴۷)
در طول دو سال اقامت روبرت شومان در این آسایشگاه، همسرش اجازه ملاقات با وی را نداشت، در حالی که برامس بهطور منظم با وی ملاقات میکرد. هنگامی که مشخص شد روبرت به مرگ نزدیک شدهاست، سرانجام به کلارا اجازهٔ ملاقات دادند. هنگامی که روبرت با کلارا روبرو شد، بهنظر میرسید او را شناختهاست و توانسته فقط چند کلمه با وی صحبت کند.∗ روبرت دو روز بعد از دیدار با کلارا، در ۲۹ ژوئیه ۱۸۵۶ درگذشت. پس از مرگ روبرت، کلارا طی چهل سال و تا لحظهٔ مرگ، در قامتِ یک زن وفادار، با برگزاری کنسرت از آثار شوهرش، او را که تا آن زمان آهنگساز سرشناسی نبود، به دنیا معرفی کرد و شومان را در جایگاه یکی از بزرگترین آهنگسازان آلمان قرار داد.
یوزف یواخیم
اولین ملاقات کلارا با یوزف یواخیم، در نوامبر ۱۸۴۴، به زمانی برمیگردد که کلارا ۱۴ سال داشت. یک سال بعد، کلارا دربارهٔ یواخیم که در کنسرت ۱۱ نوامبر ۱۸۵۴ او حضور داشت، در دفتر خاطراتش نوشت: «یواخیم کوچک خیلی دوستداشتنی بود، او کنسرتو ویولون جدیدی از فلیکس مندلسون نواخت، که میگفتند فوقالعاده است». در ماه مه ۱۸۵۳، روبرت و کلارا با خبر شدند که یواخیم تکنوازی کنسرتو ویولن اثر بتهوون را اجرا خواهد کرد. کلارا پس از کنسرت نوشت: «با یک پایان، یک احساسِ عمیق شاعرانه، تمام روح او در هر نت، بسیار ایدئال، که من هیچ اجرایی مانند این نوازندهٔ ویولن تاکنون نشنیدهام، و بهراستی میتوانم بگویم که من هرگز از چنین نوازندهٔ چیرهدستی، درکی غیر از ماندگاری ندارم». دوستیِ پایداری بین کلارا و یوزف برقرار شد و او در زمانی بیش از چهل سال فعالیت هنری، هرگز در کارهای بزرگ و کوچک وی را تنها نگذاشت و وفاداری خود را متزلزل نکرد.
کلارا در طول زندگی حرفهای خود بیش از ۲۳۸ کنسرت با یواخیم در آلمان و انگلیس برگزار کرد. این دو بهویژه بهخاطر اجرای سونات ویولن از بتهوون، مورد توجه قرار داشتند.
یوهانس برامس
یوهانس برامس، دوست و عاشق کلارا، (۱۸۵۳)
در اوایل سال ۱۸۵۳، یوهانس برامس که جوانی ۲۰ ساله بود، با یواخیم دیدار کرد که تأثیر بسیار مطلوبی برای این دو موسیقیدان گذاشت. در این ملاقات، یواخیم حاملِ نامهای بود که روبرت شومان برای برامس فرستاده بود. دریافت این نامه باعث شد تا برامس به دیدار شومان در دوسلدورف برود. برامس در این ملاقات برخی از آثارش را که برای پیانوی سولو نوشته بود، برای شومان اجرا کرد. شومان که تحت تأثیر هنرِ برامس قرار گرفته بود، مقالهای منتشر کرد و از برامس با «ستایش بسیار» یاد کرد. کلارا نیز در دفتر خاطرات خود نوشت: «بهنظر میرسید مستقیماً از طرف خدا فرستاده شدهاست».
در طی سالهای آخرِ زندگی شومان، که در آسایشگاه بستری بود، برامس حضور پررنگی در خانوادهٔ او داشت. نامههای برامس به کلارا، بیانگر احساساتِ شدید او نسبت به وی است. روابط آنها در جایی بین دوستی و عشق تعبیر شدهاست. او همیشه برای کلارا بهعنوان یک زن و یک نوازندهٔ با استعداد، احترام زیادی قایل بود.
برامس سمفونی شماره یک خود را قبل از اجرای عمومی برای کلارا با پیانو نواخت، کلارا ضمن قدردانی از کلِ سمفونی، عدم رضایت خود را از پایانِ موومانهای سوم و چهارم ابراز داشت و توصیههایی نیز برای بهبود موومان آداجیو به برامس کرد که او از صمیمِ قلب این پیشنهادها را پذیرفت. کلارا اولین کسی بود که بسیاری از آثار برامس را در کنسرتهای عمومی اجرا کرد، از جمله قطعاتِ «واریاسیون روی یک تم از هندل» و یک قطعه برای پیانو سولو که در سال ۱۸۶۱، نوشته شده بود. برامس قصد ازدواج با کلارا داشت و از او خواستگاری کرد، اما کلارا که دارای هشت فرزند از شوهر درگذشتهٔ خود بود و ۱۴ سال بیشتر از برامس سن داشت، این پیشنهاد را نپذیرفت، ولی رابطهٔ شدیدِ احساسی و عشق افلاطونی آنها تا زمان مرگ کلارا ادامه داشت.
«… او بهعنوان یک دوست واقعی آمد تا تمام غم و اندوهم را با من شریک شود. او قلبم را که در حال شکستن بود، تقویت کرد … هنگامی که او این امکان را داشت تا روحیهام را تقویت کند، افکارم را ارتقا بخشید و روشن کرد … بهطور خلاصه، او دوست من به معنای واقعیِ کلمه بود … واقعاً باید بگویم که من، هرگز کسی را نداشتهام که اینطور دوستش داشته باشم. این زیباترین درکِ متقابلِ دو روح است … این روحیهٔ انعطافپذیر، قلبِ نجیب، ذوقِ خوب و استعدادِ اوست که من دوستش دارم …»
— کلارا شومان
زندگی خصوصی
کلارا شومان، (۱۸۳۸)
کلارا در اولین روز ازدواج با روبرت، دفترچه خاطراتی از او دریافت کرد که قرار بود نشانگر زندگی خصوصی خانواده (بهویژه رابطهٔ زن و شوهری)، خواستهها، موفقیتها در هنر و تلاش آنها برای رشد در زمینهٔ موسیقی باشد. وی این دفترچه را پذیرفت و نوشتههایش در این دفتر نشان میدهد عشق او به شوهرش در ترکیب با دو نوع زندگی در یک زندگی هنری، چقدر وفادارانه است. گرچه این هدفِ مادامالعمر، خطراتی بههمراه داشت.
این زوج در زندگی خصوصی و شغل با هم شریک بودند. کلارا بسیاری از کارهای شومان را از آثار پیانویی سولو تا ارکسترال، تا کارهای پیانویی از خودش را پس از ازدواج، برای اولین بار اجرا کرد.
او اغلب مسئولیت امور مالی و خانهداری را بهعهده داشت. بخشی از مسئولیت او کسب درآمد از طریق برگزاری کنسرت بود، اگرچه او در طول زندگی خود به نوازندگی ادامه داد، اما این کار فقط برای کسب درآمد نبود، بلکه بهدلیل آموزش و طبیعتِ هنرمندیِ وی بود. با گذشت زمان، بارِ مسئولیت و فشار انجام وظایف در خانواده افزایش یافت و بهعنوان همسرِ یک آهنگساز در راه شکوفایی، زمان محدودی برای کاوشهای خود داشت.
کلارا شومان، (۱۸۴۰)
کلارا پس از بستریشدن و درگذشت شوهرش، نانآور اصلی خانواده شد. او کنسرت برگزار میکرد و تدریس میکرد و بیشترِ کارها، تنظیم و برنامهریزی برای تورهای کنسرت را خودش انجام میداد. وی بهدلیل دوری از خانواده بهمدت طولانی و هنگامی که به تورهای کنسرت میرفت، یک خدمتکار و یک آشپز برای نگهداری از خانواده استخدام کرد.
کلارا و روبرت شومان هشت فرزند داشتند که عبارتند از:
ماری (۱۹۲۹–۱۸۲۹)
الیزه (۱۹۲۸–۱۸۴۳)
جولی (۱۸۷۲–۱۸۴۵)
امیل (۱۸۴۷–۱۸۴۶)
لودویگ (۱۸۹۹–۱۸۴۸)
فردیناند (۱۸۹۱–۱۸۴۹)
اوژنی (۱۹۳۸–۱۸۵۱)
فلیکس (۱۸۷۹–۱۸۵۴)
فرزندان کلارا و روبرت شومان، به ترتیب از چپ به راست: لودویگ، ماری، فلیکس، الیزه، فردیناند و اوژنی.
زندگی او با تراژدی، نقطهگذاری شد. شوهرش پس از یک فروپاشی ذهنی، برای همیشه در بیمارستان روانی بستری شد.∗ او نه تنها شوهرش را خیلی زود از دست داد، بلکه چهار فرزند دیگر وی نیز عمری کوتاه داشتند. پسر اول که امیل نام داشت در یک سالگی، و دخترش جولی در ۲۷ سالگی، درگذشتند. دو کودکش در ۲ و ۷ سالگی خانواده را ترک کردند و نزد مادربزرگشان پرورش یافتند. پسر دوم لودویگ، مانند پدرش از بیماری روحی رنج میبرد و باعث شد سرانجام در یک آسایشگاه، به گفتهٔ کلارا، «زنده به گور شود». چرا که لودویگ بعداً ناشنوا شد و اغلب به صندلی چرخدار احتیاج داشت. در سال ۱۸۷۹، پسر آنها فلیکس در سن ۲۴ سالگی درگذشت. در سال ۱۸۹۱، پسر دیگرشان فردیناند، در سن ۴۱ سالگی درگذشت و ناگزیر، نگهداری از فرزندانش به عهدهٔ کلارا افتاد.
بزرگترین فرزندشان ماری، با پذیرش جایگاه آشپز خانگی در منزل، از مادرش بسیار حمایت و کمک کرد. ماری همچنین مادرش را از ادامهٔ سوزاندن نامههایی که از برامس دریافت کرده بود و از او خواسته بود آنها را نابود کند، منصرف کرد. اوژنی دختر دیگر کلارا که هنگام فوت پدرش برای یادآوری او خیلی کوچک بود، کتابی با عنوان «خاطرات» نوشت که در سال ۱۹۲۵ منتشر شد، او در این کتاب، زندگینامهٔ والدین خود و برامس را پوشش دادهاست.
کلارا در سال ۱۸۴۹، هنگام قیام ماه مه در درسدن، موفق شد تا فرزندان خود را از یک حادثهٔ خشونتبار نجات دهد. ماجرا بدینصورت بود که در عصرِ سوم ماه مه، روبرت و کلارا خبردار شدند که انقلابیون علیه پادشاه فردریک آگوستوس دوم بهدلیل نپذیرفتن «قانون اساسی برای یک کنفدراسیون آلمان» وارد درسدن شدهاند. بیشتر اعضای خانواده به محل «تیپ امنیتی محله» رفتند و پنهان شدند، در هفتم ماه مه، او با شجاعت به درسدن بازگشت تا سه فرزند خود را که با یک خدمتکار تنها مانده بودند، نجات دهد. وی هنگام بازگشت توانست از حملهٔ یک گروه مسلح، جان بهدر برده و سرانجام موفق شد با عبور از مناطق خطرناک، از شهر خارج شود.
تورهای کنسرت
کلارا شومان، (۱۸۵۳)
کلارا شومان برای اولین بار در آوریل ۱۸۵۶، به انگلیس سفر کرد. در این زمان شوهر او زنده بود ولی قادر به سفر و همراهی با وی نبود. این دعوت از طرف ویلیام استرندیل بنت، رهبر ارکستر «انجمن فیلارمونیک لندن» و دوست صمیمی روبرت شومان، برای اجرای کنسرت انجام گرفته بود. کلارا از وقت کمی که برای تمرین با ارکستر برای او در نظر گرفته بودند، ناراضی بود. وی اشاره میکند: «اینجا فقط یک بار قطعه را اجرا میکنند (قبل از کنسرت اصلی) و اسم آن را تمرین میگذارند». او میگوید: «قبلاً هم شنیده بودم که در انگلیس، با هنرمندان مانند افراد فرومایه رفتار میشود». او سپس در ماه مه ۱۸۵۶، «کنسرتو پیانو در لا مینور» ساختهٔ شوهرش را با انجمن فیلارمونیک جدیدِ لندن به رهبری «دکتر ویلد» نواخت. او از عملکرد ویلد، در این کنسرت ناراضی بود و گفت: «در هنگام تمرین، وحشتناک رهبری میکرد» و «ریتم در موومان آخر را درک نمیکرد». با این حال کلارا پس از آن، باز هم به لندن برگشت و طی پانزده سال بعدی، به اجرای برنامه در انگلیس ادامه داد.
کلارا شومان و یوزف یواخیم، نقاشی از آدولف منتسل
از اکتبر تا نوامبر ۱۸۵۷، کلارا و یواخیم برای یک تور کنسرت ویژه، به شهرهای درسدن و لایپزیک رفتند. در سال ۱۸۵۸، تالار «خیابان جیمز» در لندن افتتاح شد و بههمین منظور، میزبان مجموعهای از «کنسرتهای مردمی» با موسیقی مجلسی بود. برای همکاری با این پروژه، یوزف یواخیم که از سال ۱۸۶۶، سالانه به لندن میرفت، و کلارا نیز در لندن بود، بههمین دلیل آنها در اجرای «کنسرتهای مردمی»، بههمراه کارلو آلفردو پیاتی (نوازنده ویلنسل)، شرکت کردند. از دیگر نوازندگان این ارکستر مجلسی، جوزف ریس[م] (نوازندهٔ ویولن دوم و برادر فردیناند ریس) و جی بی زربینی[ن] (نوازندهٔ ویولا) بودند. جرج برنارد شاو، نمایشنامهنویس و منتقد موسیقی نوشت: «کنسرتهای مردمی، به گسترش موسیقی، روشنگری و ذائقهٔ مردم انگلیس کمک زیادی کرد».
در ژانویهٔ ۱۸۶۷، شهرهای ادینبرا و گلاسگو (اسکاتلند)، میزبان تورهای کنسرتِ کلارا بودند. در این تور یواخیم، پیاتی، ریس و زربینی، کلارا را همراهی میکردند. دو خواهر با نامهای لوئیزا و سوزانا پین که خواننده و از مدیران یک شرکت اپرا در انگلیس بودند، با کمک شخصی بهنام ساندرز، سازماندهی و هماهنگی برای برگزاری این تور را انجام داده بودند. دختر بزرگ کلارا (ماری) که او را در این سفر همراهی میکرد، در نامهای از منچستر به دوستش روزالی لِسِر، در بارهٔ کنسرت ادینبرا نوشت: «پیانیست (کلارا) با چنان تشویقهای طوفانی روبرو شد که مجبور شد دوباره بنوازد، همین کار را برای یواخیم نیز انجام دادند، پیاتی هم خیلی دوستداشتنی است». ماری همچنین مینویسد: «برای سفرهای طولانیتر، ما یک سالن (ماشین) داشتیم که با نیمکت و صندلیِ راحتی مجهز شده بود … سفر … خیلی راحت بود». وی میافزاید این بار با موسیقیدانان «بهعنوان فرومایه، برخورد نشد».